loading...
پی چت
آخرین ارسال های انجمن
yas بازدید : 131 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

درهندزوج شب کورخانواده پولان معروف هستند.

آقای روستاری50ساله وهمسرش مانی45ساله باپوستی بسیارسفیدمایل به صورتی وموهایی سفیدشهرت دارند.این زوج شب کورفرزندانی شب کورنیزدارندوعلاوه براین دونفر،هشت نفردیگرازخانواده پولان هم شب کورهستند.آقاوخانم پولان درسال1983درجنوب هندباهم ازدواج کردندوبعدبه دهلی امدند.این زوج بسیارخوشبخت هستندوعلی رغم مشکلاتی که دارندودرروزباکم بینایی مواجه می شونداماهمیشه شاکرخداوندمی باشند.آنان صاحب10فرزندشده اندکه هشت تن ازآنان شب کورهستند.این خانواده12نفره که10نفرازآنهاشب کورهستندیک رکوردجدیدی به جاگذاشته اند.البته یک خانواده شش نفره شب کورهم درکانادازندگی می کننداماخانواده پولان رکوردجدیدی راازخودبه جاگذاشته اند.خانم مانی وآقای روستاری ازخداوندمی خواهندکه فرزندانشان نیزخوشبخت شوند.

yas بازدید : 135 جمعه 22 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

طبیعت خیارسردوتردبوده ودرنتیجه خنک کننده بدن می باشد.

دارای ده نوع املاح مدنی بوده ودررژیم های لاغری وتخلیه سموم بدن آن راتجویزمی کند

به علت داشتن سیلیکون وگوگردزیادباعث افزایش رشدمومی شود

خیارملین بوده ومصرف آن برای صفراوی مزاجان ومبتلایان به ضعف اعصاب بسیارمفیداست.

خوردن،بوییدن ومالیدن مغزخیاربرپیشانی جهت ازبین بردن سردردسودمنداست.

خیاربه علت داشتن پتاسیم فراوان،برای تنظیم فشارخون باارزش است.

به علت داشتن گوگرد،معده راضدعفونی کرده وبرای درمان بیماری های حصبه ای ومیکروب های معده مفیداست.

خیارحل کننده اورات واسیداوریک بوده،بنابراین دردرمان بیماری نقرس بسیارموثرمی باشد.

خوردن خیاربرای رفع تشنگی وپاک کردن کبدوزیادشدن ادار،دفع کردن سنگ های مثانه وکلیه مفیداست.

yas بازدید : 141 جمعه 22 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

ساندی تایمز_خانم راجل ویچ93ساله است اودراورلاندوزندگی می کندوصاحب اتومبیل مرکوری کومت کالینت سال1964می باشد.

اودرسال1964این اتومبیل رابه قیمت3289دلارخریدوازابتداخودش باآن رانندگی کرد،اوچندی پیش تصمیم گرفت به منظورنشان دادن قدرت بدنی مناسبش وهمچنین سالم بودن اتومبیلش دست به یک سفر1000کیلومتری بزند.اودراین سفر1000کیلومتری بااتومبیل48ساله اش به مشکل خاصی برنخوردنکرد.خانم راجل پرستاری بازنشسته است که همسرش را10سال پیش ازدست داده است.اوزنی مستقل،قوی ومتکی به خوداست وبه همه نشان داده که می تواندتنهازندگی کندواتومبیلش هنوزسالم وسرپاست.

.

mohbat بازدید : 118 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

يکي بود تو قصمون وفا نکرد
 رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

 يکي بود زندگيشو هوس سوزوند
 آبروش رفت و ديگه اينجا نموند

 يکي بود يکي نبود و يک پري
 يه بغل عاشقي هاي سرسري

 کي بود اون که طاقت گريه نداشت
 عاشق هوس شد و تنهام گذاشت

 کي بود کي بود اون تو بودي
 کاشکي از اول نبودي

mohbat بازدید : 178 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

در صورت بروز اشكال در سیستم هوای كابین ماسكهایی از بالای سر شما آوزیزان خواهد شد كه شما قبل از آن رایحه خوش ملایك را احساس خواهید كرد

ادامه مطالب

yas بازدید : 225 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

اصلامتوجه نشدیم چیشدکه یهو((رضادادونژاد))هنرمندطنازسینمای ایران روتخت بیمارستان بستری شد

شنیده هاحاکی ازاین است که آقارضابرای لاغرشدن،یک عمل جراحی کرده است که ممتاسفانه بدنش پاسخگوی این جراحی نبوده وآن راپس زده،به همین دلیل هم کبدش دچارعارضه شدیدی شده است،اودربیمارستان لاله بستری شدوتازمان ارسال فرم به چاپخانه پزشکان معالج به خانواده اش گفته اندبرای رضای عزیزیک کبدباگروه خونیoمثبت پیداکنندواین کبدهم بایدازبیماران مرگ مغزی گرفته شود،گفتنی است خواهرعسل بدیعی بازیگرشناخته شده هنرایران،همسردادونژاداست.

امیدواریم که رضای عزیزخوب شوددعاکنیدممنون

tabasom بازدید : 138 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند

ناچار گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد

زمستان تمام شد و جوجه ها زنده ماندند و کلاغ مرد

جوجه ها گفتند خوب شد که مرد خسته شدیم از این غذای تکراری

 

 

tabasom بازدید : 132 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
 
زندگی همانند هنـــــــــــــر نقاشی کردنه *با مـــــــداد مشکی* و *بدون پاک کن*
amirali_amiri بازدید : 466 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (4)

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.


ادامـــــــــــــــــه مطلـــــــــــب

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ㋡ نظرتون در مورد پی چت ؟؟ ㋡
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 201
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 141
  • بازدید کلی : 29,047