loading...
پی چت
آخرین ارسال های انجمن
ezel2 بازدید : 141 دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

چند دهه پيش پدر پسر زندگي ميكردند پسر خيلي اهل قمار و زن بازي بود تمام زندگيش شده بود قمار و دوست دختراش پدرش خيلي نصيحتش  ميكرد گوشش بدهكار نبود و نبود  تا ا ينكه پدر لحظه مرگش فرا رسيد  پدر به پسرش 2 تا نصيحت كرد اولي اين بود كه يه بار اول صبح به  سراغ دوست دخترت برو و بهش خبر نده!دومي اين بود كه به حمام فلاني برو و سراغ ليلاج و بگير و با او يه با رقمار بازي كن پدر فوت شود و پسر همچنان به كاراش ادامه ميداد تا يه روز به خودش اومد وگفت بذار وسيت پدرم رو گوش كنم يه رو صبح زود به سراغ دوست دخترش رفت وقتي در به روش باز شد صحنه عجيبي ديد صورت باد كره موهاي بههم ريخته و و و و برگشت و رفت با خودش گفت واقا من بودم با اين دختر شبهارو صبح ميكردم و به وصيت دومي فكر كرد و سراغ ليلاج و از تو حموم گرفت فهميد ليلاج تو حموم هيزم داخل كوره حموم ميريزه وقتي ديدش گفت پدرم وصيت كرده با تو قمار بازي كنم ولي فكر نكنم تو بتوني با من بازي كني ليلاج پسر برد تو حياط قاپ هارو ازش گرفت انداخت بالاي پشت بام گفت برو جفتشون شيش اومده پسر رفت پشت بامو ديد واقا همون شد كه ليلاج گفت ليلاج 10بار اين كارو تكرار كرد و هر بار پسر به تجربه ليلاج در قمار بيشر ايمان مياورد  در اخر ليلاج به پسر گفت من با اين همه واردي و تجربه شدم اين تو ميخواي چي بشي برو و به نصيحت هاي پدرت گوش كن و به راه راست  برگرد وا واقا پسر به راه راست برگشت . اميدوارم خوشتون اومده باشه 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ㋡ نظرتون در مورد پی چت ؟؟ ㋡
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 201
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 144
  • بازدید کلی : 29,050